زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
بیتو پنهان کردن بغض گلو مشکل شده زندگی دور از تو و دور از عمو مشکل شده گریه کردم! آمدی با «سر» خدایا حاجتم شد برآورده، اگر چه آرزو مشکل شده جانِ من بابا کجا بودی که مویت سوخته؟! دست بردن بین مویَت؛ موبه مو مشکل شده عمه زینب تـازیـانه خورد جای ما همه نا ندارم! گـفـتنِ راز مـگـو مشکـل شده میگذارم این سرت را آنطرف پهلوی خود چون برایم دیـدنِ از روبرو مشکل شده میکشم دست کبودم را به روی صورتت بوسه بر پیشانی و زخمِ گلو مشکل شده |